من هنوز از آنچه اتفاق افتاده شوکه شده ام! بارها چنین داستانهایی را در اینترنت می خواندم ، هیجان زده ام اما فکر نمی کردم این اتفاق برای من بیفتد! عموما من 22 ساله هستم و در آستانه زندگی می کنم. من نمی خواهم اسم واقعی دختر را بگذارم ، بنابراین من او را Asel می نامم. من او را در دانشگاه از طریق دوستان ملاقات کردم. به من گفته شد که او یک دختر واقعی است ، سیگار نمی کشد ، نمی نوشید ، راه نمی رود. البته ، پس از 5 تلاش اول برای کشیدن او به رختخواب ، فهمیدم که او باکره است و تصمیم گرفتم که این دختر چند زن نباشد. من خیلی دوستش داشتم و مصمم شدم که رابطه جدی داشته باشم. دوستیابی را از دانلود فیلم سکس با پیرزن سپتامبر 2013 شروع کردیم. او همیشه می گفت تا عروسی آن را نمی دهد. ما حیوانات خانگی و حیوانات اهلی کردیم و او شگفت آور حرفه ای بود. در نتیجه ، من موفق به شکستن آن تا ژوئن 2014 و او شد. با این حال ، من فقط با کمال تعجب دریافت کردم ، خون وجود ندارد. خوب ، من فکر کردم ، شما هرگز نمی دانید. به طور دقیق ، رابطه جنسی یک نوع کلاسیک در مهبل است. در دهان نمی گرفت ، مقاومت در برابر وحشتناکی! بنابراین فقط فاحشه های آخر این حرف را زدند. و بله ، من در وفاداری او شک نکردم. بعد از 3 ماه رابطه جنسی ، من به او در مورد تمایلات من به سنگ زنی گفتم و این موضوع مرا هیجان زده می کند که چگونه کسی می خواهد خیره شود. البته این فقط در خیالات تختخواب بود ، او همیشه می خندید و هرگز آن را نمی گفت! بله ، من خودم می دانستم که جرات این کار را نمی کنم. اما قاطعانه تعیین کننده بود و بنابراین ما اوایل نوامبر 2014 با او بسیار سخت استدلال کردیم. بله تقصیر من بود اما من به جزئیات نمی روم. در تاریخ 10 نوامبر ، او قرار بود 4 روز در یک سفر کاری به آلماتی برود. من فکر کردم ، خوب ، ما فاصله خود را حفظ خواهیم کرد ، آرام خواهیم گرفت ، بیایید - ما صلح خواهیم کرد. اما آنجا نبود ... به نظر می رسید که در روز 9 اوت دوباره در تماس بودیم ، ساعت 10 صبح او را به ایستگاه قطار منتقل کردم ، اما تمام مدت احساس می کردم که او سرد است و ظاهرا توهین و عصبانیت در او فروکش نمی کند. لعنت کن ، او خواهد آمد و خودش را در آغوشش خواهد انداخت ... صبح روز یازدهم به او زنگ زدم: "حال شما چطوره ، زای؟" دریافت شد؟ - بله ، من رسیدم ... - آیا مشخص است که با قطار با چه کسی مسافرت کردم؟ - زنی با فرزند و دختر - مطمئناً (مانند سنگی از روح ، در غیر این صورت انواع خیالات =) را می خوانم -) حالا به هتل - بله ... باشه ، با شما تماس می گیرم ، گفتن آن ناراحت کننده است - خوب ، زای ، چطور ثبت نام می کنید؟ با من تماس بگیر من VKontakte را تمام روز نوشتم ، عصر او مجبور شد به ضیافت برود. عصر که تماس گرفتم: "بیا ، ضیافت چیست؟" "بله - تا کی در آنجا خواهی بود؟" "من نمی دانم ، آنها تا ساعت 11 صبح می گویند." با عرض پوزش ، فایده ای ندارد! شما درس نمی گیرید! این است که ، من در ساعت 00:20 ترک کردم ، به نظر می رسد او از صد به VK رفت. می نویسم: "آیا شما در هتل هستید؟" قبلاً هزار بار تماس گرفته ام ، گرفته نشده است. من آنلاین تماشا می کنم! "" آیا شما در حال حاضر خانه هستید؟ "" بله - چرا لوله را نمی گیرید؟ "" بدون صدا ساکت بود. آنها مرا بردند ... من آنها را دعوت کردم ، در غیر این صورت نوعی ناراحت کننده است - منظور من ناراحت کننده است؟ چه جهنمی؟ در معرض پشت درب ، هیچ جوابی نداد. تماس آفلاین - در دسترس نیست. من به شدت عصبانی بودم اما هیجان زده شدم. آیا او با آنها می خوابد؟ نه ، بدون هیچ دلیلی. چه کسی است ، اما قطعاً او نیست. من فقط سعی می کنم عصبانی شوم شاید کسی در آنجا نباشد ، تلویزیون تماشا می کند. ساعت 2 بامداد آنلاین است. می نویسم: - چیکار میکنی؟ چه چیزی از دست رفته (و سپس من تماس گرفتم - او جواب نداد ...) - دروغ می گویم ... برهنه) - خانم ، شما را ترک کردید؟ - نه ، منظورم؟ فاک * ، من آن را دریافت نکردم. - تو اینجا در مجاورت فوری هستی ... و من لخت هستم. - آیا شما نوشیدنی یا چیزی بنوشید؟ - Mb - Assel ، شوخی کردن. من همه چیز را فهمیدم ، دیگر نمی خواهم مثل آن بخوابم. - شما چیزی نفهمیدید. باشه ، من فریب خورده ام ، خداحافظ! آفلاین. من از یک برج پاره شده بودم. قلبم با ضرب و شتم ضرب و شتم می شد ، فکر می کردم می شکند. تماس - در دسترس نیست. صبر کنید ، بله هر دقیقه اینجا ، چه ساعتی. دوباره آنلاین - Bl * ، Aselya! گوشی را بلند کنید. - منظور من این است که؟ آیا ترک کردی * "خوب ، شما می خواستید مثل فاحشه جلوی چشمان خود لعنتی شوید." این دقیقاً همان چیزی است که در مقابل چشمان شماست! باهات؟ آفلاین ... پیامی بعد از یک دقیقه. من یک فیلم تماشا می کنم. باز می کنم ... در این ویدئو ، کودک عضو در حال رشد خود را از دستش می گیرد. پشت آن صدای ناله و سیلی می شنوم. او فراتر می رود و آن را برمی دارد. آسل به خاطر سرطان لعنتی. ناله می کند. من شوکه شده ام خیلی عصبی این بچه خروس خود را به دهانش فشار داد و ... او آن را گرفت و شروع به مکیدن کرد! با آن ، با چنین طغیان ... او را مسخره کرد و مکید ... پشت سر آنها سخت جنگیدند ... در این فیلم پسران برایم سلام کردند (عوضی ، پیدا می کنم - خواهم کشت!). او یک عضو را از دهانش بیرون آورد و شروع به جیغ زدن کرد ، "بله ، بله! مرا لعنتی! مرا مثل آخرین عوضی عوضی مرا لعنت کن ... پسران را صدا کن اجازه دهید آنها را بروند ، آره! می خواهم تو تمام شب مرا لعنت کنی "... من او را نشناختم ... پست را متوجه شدی؟ شما ساده لوح هستید! فکر می کردم اولین نفر با من باشد ... نه ، من قبل از شما دو بار رابطه جنسی داشتم ، اما دارم! "... بچه ها عضو من در این فیلم بزرگتر از من بودند. من ترکیدم. مشخص بود که واقعاً زیاد است. من از "محبوب" انتظار چنین چیزی را نداشتم ... یک روز بعد او را صدا کردم. قطعاً روابط خراب شد. آن شب نوشیدم