چگونه فهمیدم؟ فیلمهای سکسی زنان با حیوانات

نمایش ها: 5554
کمیسیون بررسی. حمام پادگان. قصاص برای رشد حرفه ای ... به عنوان همسرش ... من تازه به عنوان یک افسر شروع کردم. آنها کاملاً مرا در زاگوپینسک توزیع کردند. خوب ، قضاوت کنید از دهکده ای که بخشی در آنجا بود ، قطار (ساعت 5 صبح) به چلیابینسک وجود داشت و عصر دوباره برمی گردد. این تمام ارتباط با تمدن است. او بلافاصله با همسرش وارد شد. همسرم دختری خوش تیپ بود - پاهای محکم و بلند. ما تازه ازدواج کردیم و از آنجا که من یک سال پیش در یک مهمانی با او ملاقات کردم ، خیلی چیزهای دیگری را نمی شناختیم ... من توضیحی از سال اول برای شما نداده ام ، زیرا همانطور که همسرم گفت ، درباره سال اول چیزهای زیادی برای شما خواهم گفت. . امروز این چیزی نیست که داستان در مورد آن است. و به همین ترتیب ... کمیسیون تأیید دوباره به واحد ما برگشت (ما جلسه آموزشی بودیم و کمیسیون ها هر شش ماه یک بار می آمدند). البته عصرانه یک حمام افسر در آنها جاری شد. من قبلاً معاون فرمانده گردان شدم (فقط پیشرفت شغلی باورنکردنی) بنابراین مجبور شدم که در این رویداد نیز شرکت کنم. هنگامی که فرمانده گفت که وی در حال پایین آمدن تیم مردان است ، چند زن دیگر توسط افسران جوان به حمام دعوت شدند. ناتاشا من در بین این زنان بود ... همه چیز به تدریج آغاز شد. دختران در لباس شنا ، مردان در تنه شنا بودند. چند نان تست برای یک جلسه ، آشنایان ، آنهایی که برنگشتند و خانمهایی که آنجا بودند و بعد رقص و مکالمه. در طول رقص ها ، بسیاری از افسران کمیسیون من ناتالیا با آنها می رقصیدند که به خود اجازه می دادند آزادی های اندک داشته باشند تا بتوانند برهنه خود را لخت کنند ، گاهی اوقات با انتقال به پشت او ... اما من اهمیتی نمی دادم زیرا فکر می کردم این یک شوخی ناز است . ناتاشا در کل جامعه مردانه را سیراب کرد و دختران دیگر نیز از این امر عقب نماندند ، و سپس ، البته ، همه به اتاق بخار رفتند. اتاق بخار بزرگ بود اما هنوز هم نمی توانست همه را در خود جای دهد. من و ناتالیا به مهمانی های مختلفی رسیدیم. من اول وارد شدم وقتی بعد از اتاق بخار و استخر در راهرو افتادم ، تعطیلات در همان جهت ادامه یافت مگر اینکه مردم مست شوند اما همسرم قرمزتر شد ... او در آغوش با اتاق یکی از اتاق استخر بیرون آمد. مأمورین بازدید وارد شدند ، اما وقتی او مرا دید ، از او پشتیبان شد. صورتش صورتی بود و چشمانش درخشید. پس از آن فکر کردم که او به اندازه کافی برای نوشیدن است. سپس او با مهمانی خود به اتاق بخار رفت. من روی میز نشستم و ارتباط خود را با مردم ادامه دادم. در این میان ، بسیاری از زنان شروع به اجازه دادن به خود می کنند که بتواند علناً پیاده کند. می خواستم عصبانی شوم اما نظرم را تغییر داد. بعد از گذشت حدود 40 دقیقه فکر کردم که آنها مدت طولانی از حمام بخار استفاده می کنند و تصمیم گرفتم آن را چک کنم اما وقتی با استخر وارد اتاق شدم ، یخ زده و یخ زده ام. من یک تصویر وحشی را دیدم. کتیا ، همسر یکی از رهبران جوخه های گردان من ، با پاهای خود روی یک تخت حلق آویز دراز کشید و توسط یک افسر کمیسیون سنگین لعنتی شد. پاهایش را دور کمر پیچید و به نرمی به ریتم حرکاتش ناله کرد. بلافاصله من ناتاشا را دیدم ... او توسط بازوها و پاها از دو طرف توسط دو افسر مهمان نگه داشته شده بود ، و سوم باسن را در حالی که لعنتی نگه داشت ... من در آن جا گیج شدم و نمی توانم باور کنم که EBU قبل از چشمانم همسر من بود. . او بازوها را روی شانه های خود انداخت و لب فوقانی اش را گاز گرفت. در همین زمان ، من یکی از اعضای شوهر غریبه را دیدم که در آنجا در بیدمشک همسر زیبای من قدم می زند ، با قضاوت در مورد آثار مایع منی که از گربه او جاری می شود قضاوت می کردم. او اولین کسی نبود که عزیزم را لعنتی کرد ... انگار من همسر دخترم را از طریق درهای باز در پس زمینه و یک کارمند دیدم که در دو قوس جلوی و پشت دو کمیسیون دیگر لعنتی. من با توجه به آنچه همسرم متوجه شده بود از لکنت خارج شدم و با چشمان او ملاقات کردیم. بدون اینکه جلوی لذت بردن را لمس کند ، می تواند بگوید: - متأسفم ، کولیا! همه به خاطر شما ... می خواستم الان روی این افراد گشت بزنم. اما دست قوی فرمانده من را به داخل سالن بازگرداند. او مرا در آغوش خرس خود در آغوش گرفت و لیوان ودکا را در دست داشت. محتویات آتشین شیشه را در یک خندق نوشیدم و فرمانده را در چشم نگاه کردم. "درست است." من در سکوت به سمت میز رفتم و لیوان دیگری از ودکا را ریختم. به دلایلی فکر کردم اکنون او باید فرار کند و استغفار بخواهد ، اما این کار نشد (پس فهمیدم که او چه می خواهد ، اما آنها او را رها نمی کنند). استرس زیادی پیدا کردم و به سالن استخر برگشتم. ناتاشا از بین رفته بود ، اما دو همسر افسر خردسال دیگر شدند لعنتی به اتاق بخار نگاه کردم ، اما ایرینا هنوز در آنجا لعنتی بود. من ناتاشا را در اتاق بیلیارد پیدا کردم که جلوی سه مردی که روی مبل نشسته بودند ، زانو زد و زانوی دو دستگیره جانبی و مکیدن سوم را گرفت. در همان زمان ، همسایه ما (برتر فوری او ، از آنجا که در حسابداری کار می کرد) الاغ خود را از پشت لعنتی. بلافاصله روی میز استخر کتیا پاره شد و روی میز قهوه همسر رئیس شرکت دوم کریستینا در دهان و گربه هایش ... سپس به نظر می رسید فیلمهای سکسی زنان با حیوانات در پرتگاه افتاده ام و چیزی را به یاد نمی آورم. به یاد می آورم قسمت هایی که من روی تخت خوابیدم و همسرم با سرطان روی من ایستاد و ناله کردم وقتی که نوبت های خود را از پشت گرفتند. بعد یادم میاد پرتاب شدم و همینطور که از استخر عبور کردم دیدم ناتاشا در حال مکیدن فرمانده است. من او را نیز روی یک میز استخر لعنتی کردم ، اما مطمئن نیستم زیرا این یک رویا است. در همان نیمکت از خواب بیدار شدم. تعداد کمی از مردم در حمام ماندند. من تصمیم گرفتم از طریق تمام اتاق ها بگذرم.